راه پیمودن. راه سپردن. طی طریق کردن. بمجاز، کنار آمدن. موافقت کردن. بلطف و ملایمت رفتار کردن. روی موافقت نمودن: با کسی راه آمدن، در تداول عامه، بلطف و مدارا و ملایمت با وی رفتار کردن. (یادداشت مؤلف)
راه پیمودن. راه سپردن. طی طریق کردن. بمجاز، کنار آمدن. موافقت کردن. بلطف و ملایمت رفتار کردن. روی موافقت نمودن: با کسی راه آمدن، در تداول عامه، بلطف و مدارا و ملایمت با وی رفتار کردن. (یادداشت مؤلف)
دست کودک یا شخص بیمار و علیل را گرفتن و او را گردش دادن، کودک را در بغل گرفتن و گردش دادن، به رفتار در آوردن، راه جستن و راه یافتن و پی بردن به جایی یا چیزی
دست کودک یا شخص بیمار و علیل را گرفتن و او را گردش دادن، کودک را در بغل گرفتن و گردش دادن، به رفتار در آوردن، راه جستن و راه یافتن و پی بردن به جایی یا چیزی
مرکّب از: ب + راه + آمدن، سر براه شدن. ارشاد و هدایت شدن. راه یافتن: به من بخش سودابه را زین گناه پذیرد مگر پند و آید براه. فردوسی. به برسم شتابید و آمد براه بجایی که بود اندر آن بارگاه. فردوسی. بدرگاه کاووس شاه آمدند وزان سرکشیدن براه آمدند. فردوسی. چون ز حسرت رست وباز آمد براه دید برده دزد رخت از کارگاه. مولوی
مُرَکَّب اَز: ب + راه + آمدن، سر براه شدن. ارشاد و هدایت شدن. راه یافتن: به من بخش سودابه را زین گناه پذیرد مگر پند و آید براه. فردوسی. به برسم شتابید و آمد براه بجایی که بود اندر آن بارگاه. فردوسی. بدرگاه کاووس شاه آمدند وزان سرکشیدن براه آمدند. فردوسی. چون ز حسرت رست وباز آمد براه دید برده دزد رخت از کارگاه. مولوی
رها شدن. خلاص شدن. (یادداشت مؤلف) : بدان تا جهان از بد اژدها به فرمان و گرز من آید رها. فردوسی. مگر زنده از چنگ این اژدها تن یک جهان مردم آید رها. فردوسی. نهان بود چند از دم اژدها نیامد به فرجام هم زو رها. فردوسی. خورش ساخت آن مغز را اژدها نیاید یکی تن ز چنگش رها. فردوسی
رها شدن. خلاص شدن. (یادداشت مؤلف) : بدان تا جهان از بد اژدها به فرمان و گرز من آید رها. فردوسی. مگر زنده از چنگ این اژدها تن یک جهان مردم آید رها. فردوسی. نهان بود چند از دم اژدها نیامد به فرجام هم زو رها. فردوسی. خورش ساخت آن مغز را اژدها نیاید یکی تن ز چنگش رها. فردوسی